دیده یا شنیده اید که برخی ها یک مطلب را نوشته یا انتخاب کرده و در نهایت آن را به فردی به نام «
مخاطب خاص» تقدیم می کنند!
مخاطب خاص!؟
گذشته از غلیان و فوران هیجان ها، که بسیار هم کوتاه مدت می نماید، این واژه گاهی بیشتر باعث عذاب است تا دلخوشی!
وقتی مخاطب خاص باشی، دیگر همیشه منتظر یک شگقتی، یک تنوع دیگر، توجه مداوم و خلاصه همیشه در اوج بودنی!
شاخک های احساساتت دیگر با شگفتی های کوچک، مثل تقدیم قطعه شعری دوپاره، اهدا یک موسیقی و در مجموع دیگر به احساسات معمولی اما دوستانه تحریک نمی شود!
دیگر به هر چیزی قانع نمی شوی،
چاقتر از آنچه که هستی می شوی،
باد می کنی که در ذهن طرف مقابل، بالاتر از هر عنوانی!
چرا؟
چون به تو گفته اند مخاطب خاص!
تو باید:
همیشه در مرکز توجه طرف مقابل باشی، اگر کنارش نیستی، باید در نظرش باشی
اگر صدا و تصویرت را ندارد، باید آن را هر لحظه و هر دم بازسازی کند!
یک آن بی خبری موجب کسادی احساسات می شود!
یک نگاه حتی عادی به دیگران، گناهی نابخشودنی است و علی قس هذا....
در این روزگاران شلوغ ذهنی و مجازی، چه خوب است «عادی» بودن، «معمولی» زندگی کردن، «دوستی های صمیمانه» بدون «مزاحمت» برای یکدیگر!
به نظر می رسد بیشتر از مخاطب خاص بودن، ما احتیاج به یک رفاقت صمیمانه بدون انتظار های شگفت انگیز از هم داریم و بس!
نه یک، و بلکه صد خرس بزرگ شب های ولنتیان ( شاید والنتاین هم صحیح باشد!) و نه یک کیلوی طلای ۲۴ عیار یزد گاهی نمی تواند نشان دهنده علاقه واقعی مخاطب خاص باشد!
اصولاً ما چرا عادت کردیم هر چیز را با حجم بسنجیم:
شاسی باید بلند باشد، خانه باید کنار دریا، هدیه باید طلا!
همه می گویند:
گور بابای نظر مردم، اما در حقیقت باید چشم مردم دربیاید از این همه مخاطب خاص بودن!
گاهی یک ع گمشده در من...
ما را در سایت گمشده در من دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 8sunlandd بازدید : 58 تاريخ : پنجشنبه 18 آبان 1402 ساعت: 19:22